اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

سیزده ات به در...

اهورا کوچولوی من... سیزده ات را آنچنان کن تو بدر... کز غم فردا نماند هیچ اثر ... سبزه ها را صد گره زن با امید... تا که گردند بخت بدها ناپدید... ذوق فردا را در آغوشت بگیر ... تا نگردی در غم فردا اسیر...                     ...
13 فروردين 1397

باقی مانده تعطیلات ...

اهورا جان ... روزهای باقی مانده از تعطیلات و هم با پدرجون اینا بودیم...یک روز رفتیم بناب ، واسه خوردن کباب😁       این تخم شترغ مرغ و هم از بناب خریدی ، آقای فروشنده گفت این تخم مرغ حداقل برای صبحانه ی 20 نفر کافیه😐 خلاصه قرار شد فردا صبح همراه با خاله عارفه و دایی ناصراینا ، همه با هم صبحانه، تخم شترمرغ بخوریم... در ضمن فروشنده گفت که باید با چکش یا قند شکن بشکونیمش!!!😀صبح روز بعد همه منتظر صبحانه بودن که رفتی تو یخچال و تخم مرغ و برداشتی و چون برات سنگین بود انداختیش زمین🤕و اون تخم مرغ سرسخت شکست...سریع برش داشتیم و با بقیه تخم مرغی که تو پوستش باقی مونده بود صبحانه دست کردی...
12 فروردين 1397

روز مرد مبارک.

این تو ... این هم جانم ...؛ که می شود ضمیمه ی چند حرفی ِ نامت...!!! حالا با هر به زبان آوردن ِ اسمت ، هزار بار جانم می رود برایت ...!!! امیر ِ من ، بابای نازنین ِ اهورا؛ ...روزت مبارک.       ...
11 فروردين 1397

سفرنامه ی نوروز 97 ( خرم آباد )

نازنین پسرم ؛ اهورا... باز هم طبق قرار هر عید نوروز ، راهی تویسرکان و خونه ی بابا محمد اینا شدیم...هر چند امسال به خاطر حال پدرجون ، امیر بابا مثل هر سال نبود... دلش پیش پدرش بود و حق هم داشت . من پیشنهاد داده بودم که امسال اصلا تویسرکان هم نریم و بمونیم پیش پدرجون اینا ، ولی بابا رو که میشناسی ، با اون دل مهربونش قبول نکرد و گفت تو باید عید و پیش خانواده ات باشی . منم ازش قول گرفتم که چند روز بعد برگردیم و خیلی نمونیم...         روز ششم عید ، قرار بود برگردیم آذرشهر ، ولی مامان نسرین اینا پیشنهاد دادن سری به خرم آباد بزنیم ، هم نزدیکه و خیلی توی راه نیستیم...
9 فروردين 1397

سال 1397 مبارک.

    دو قدم مانده به خندیدن برگ یک نفس مانده به ذوق گل سرخ چشم در چشم بهاری دیگر تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه به تو یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تو... پسرک عزیزم...سال نو مبارک.برایت بهترین ها را از خداوند خواهانم... ❤️   ( اهورا جونم ، امسال به خاطر حال پدرجون و روحیه ی مادرجون ، تصمیم گرفتیم لحظه ی تحویل سال خونه ی اونا باشیم . انشالله که هر چه زودتر حال پدرجون خوب بشه.)                 ...
1 فروردين 1397
1